تون ،فردوس امروز
فضای سیاسی گاهی اوقات به جهت تعصبات غیرقابل انفکاک خسته کننده و ملال آور است ، لذا برآن شدم تادرمیان مطالب جدی سیاسی علی الخصوص انتخابات ، که این روزها فکر همه ی مارا مشغول کرده است حکایت طنزی نیز تقدیمتان کنم تا فراموش نکنیم عرصه سیاست شکست وپیروزی دارد برای هردوی آن آماده باشیم :
اولی را ملاحظه بفرمایید :
مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد
مرد حیران مانده بود که چکار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید مهره چرخ برود
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از 3 چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با 3 مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی
آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند
پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.
پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟
دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجایم ، چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!